باران میبارد از دلم
چون که غم دارد این دلم،
از قطره قطره اش خون میچکد
رنگ خونش سرخ است
مثل شقایق.
نمایش نطقم در این سرا
هست، بی گرا!
گر تمام شود نقطه ها
مینویسم بی صدا؛
انالخماری بی ندا
گوشه ی میخانه
افتاده بی دست وپا،
ناز اثر سایه ی زائرت میکشم
افتاده بر خاک
چه کنم
چاره ام تویی
بی چاره ام
آواره ام تویی_
ای شهید!!!
در وصف عزیزان
قلم خشک است
نمی، از خنکیه نگاهت
کام دل تر میکند
غمش را در میکند