فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

۲۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

لحظه ی وصال

داشت از کانال باریک آرزوها عبور میکرد

توی دلش خیلی حرفهای نگفته داشت

سنگ های ریز ودرشت سر راهش رو یکی یکی

رد کرد تا رسید به سرازیری و ته کانال 

دیگه دل تودلش نمونده بود

وقتی سُر خورد و یواش یواش پایین میومد

تمام گناهاش هم از ترس، پایین ریخته بودن 

حالا دیگه سبک بودو تندتر می رفت

اشک رو میگم که مثلِ شهیده....... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

متهم

جُرمها گاهی اینقدر سنگین هستند  که با هیچ ترازویی نمیتوان 

آنها را اندازه گرفت، و برای بخشیده شدن تاوانی هم وزن آنها باید داد. 

چه بگویم که نوشتن از جُرم برای مجرم  سخت است. 

شهید از جلگه جرم گذشته است، و

 وارد سرزمین جرم بی نقطه شده........ 


  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

خاصیت نور

شمع‌ها می‌زنند خورشیدند

تا که ظلمات را شهید کنند

باز هر ذره شد چو نفخه صور

تا شهید تو را سعید کنند

(مولوی) 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

خودم

روزی اگر خواستی ظلم کنی

یادت باشه به لمن لا یجد له ناصرا غیرک نباشه

که حسابت با کرام الکاتبینه. 

شهید برای ظلم نکردنش مثل ما نیست

که بدی ها رو سوا مکنیم، اون همه خوبی ها رو درهم مگیره... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

هوا یا حوا

میگفت گذاشتنش بر زمین گناه دارد 

بی احترامی ست 

منظورش را همه فهمیدن ولی،،، 

فرق زمین و بالاتر چیه که اگر یک سانت تغیر بکنه

حکم ادب با بی ادبی جابه جا میشه

شاید جوابش در فهمیدن تفاوت (ه)  با(ح)  باشه. 

مثل شهید که دائم معنا میکند نفس را..... 


  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

مورچه

دست دراز کرد تا روزی اش را بگیرد

ولی بیفایده بود آخر...... 

(خورشید نیمه غروب کرده) التماس دعا

دارد از شهیدی که طلوعش کمرنگ نمی شود

                   (غبار گرفته) 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

همسایه

جهنم هم همسایه بهشت است

آهای بهشتی حق همسایگی یادت نره.. 

شهادت همسایه ام کاش میشد 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

خودخوری

اگر یک نفر را بکشی بی گناه 

تمام عالم را کشته ای

کشته شدن یک شهید کشتن چند عالم است.! 

من  کشته شوم بهتر است یا بمیرم.؟ 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

لوستر حرم

صدایش می آمد اما کسی نگاه نمیکرد، 

شاید هم درآن شلوغی فقط نورش پایین می آمد. 

غربت سنگ های مرمرش از نگاه غریب الغربا دور نمی ماند

مثل افتادن چروک به پیشانی آن پیرزن از دیدن با تعجبش. 

نور شهید سالهاست برسر زائران کوی دوست نور افشانی میکند.

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

انگشت اشاره

یکی بود یکی نبود.... 

چندتا اسکناس با هم دیگه رفته بودن تفریح 

یه گدای هم از کنار اونها رد میشد

وقتی چشاش به اونا افتاد از بخت بدش باد اومد، 

....... 

اما شهید انگشتر را به دست میکند تا به گدایی دنیا نیفتد. 


  • سیدعزیز