فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مشق محبت

داشتم به انگیزه آدمها فکر میکردم 

انگیزه خودم یادم آمد:

روزی روزگاری مشق  محبت مینوشتم

با انگشت الهام مدادم میچرخید

دوستانم یک به یک ترکم کردند

تنهایی سفر میرفتم

داس سرنوشت کم کم میبرید داشته های هرزم را،،، 

مسیر روبرویم تا دوردستها بود

قلم اما یار باوفا، 

خط خوردند به دست استاد، 

نوشته ها!!! 

اثرش ماند؟ 

جان تازه گرفت تن بی روحم

باز هم شهید میرسد به داد مظلوم 

آخر شهید پیک خداست

کاش همه ی آدمها منتظر پیک خدا، خدا خدا کنند. 





  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

پدر بارون

التماس باران خدا

داد بی داد از بی آبی

چه خوب است کمی باران ببارد

تا مریضی ها کم شوند

گندم ها خراب شدن

آلودگی زیاد شد

و... 

خلاصه این روزها

حرف آدمها شده این،، 

اما دل کی تشنه بارونه

کی واقعا طالب بارونه

آیا دستی به تمنا بالا رفته که بی جواب پایین بیاید

بارون حقیقی قرنهاست 

در بیابان ها ونوک کوها میبارد

پدر بارون سفارش کرده به بارون:

نباره!!؟ 

آقا جان وقتی نبودی تا بباری

قطرهای پاکی جای خالی ات را سبز کردند

وقتی خونشان می ریخت

زمین نفس میکشید

آسمان از خجالتش کم میشد

شهید تو با یاران شهیدت قرنها روی خشکیده بشر را تر کردی تا با آن وضوی عشق بگیرد ودر محراب شرمساری اذن سجده! 

چگونه باران ببارد وقتی ابری نیست! 

اما دل خوشیم از خیسی شهادت

که از مدینه تا کربلا باریده

حتی در قرن آهن و سرما 

درخیابانهای ایران 

در خاکهای خشک جنوب

در کوهای کردستان

در جلوی خانه ی احمدی روشن

بوی نمش زیر و زبر میکند

تا به عرش را خبر میکند

کسی امروز ننالد از باران

امروز، طلب یار میکند

____

دهه پایان پادشاهی شیطان مبارک

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

پاستوریزه

به همدیگه محبت میکنیم

هم دردی میکنیم 

پای صحبت همدیگه می شینیم

آسمون ریسمون میدوزیم

از ناملایمات شکایت ها میکنیم

دنبال مقصر میگردیم!!! 

... ولی؟ 

محبت هامون پاستوریزه نیستن

یکی در میون بنجول ن

میدونیم اما نمیدونیم

یا شاید واقعا نمیدونیم

هرچی هست داریم عصر مخملی فولاد سرشت را مسازیم

شبها روی بالشت نرم میخوابیم اما خواب سرد میبینیم

روزها بدون عینک به خورشید نگاه نمیکنیم

اما با حرص و ولع بی پرده  موبایل نگاه میکنیم

اما شهید سرش درد میکرد برای دیدن خدا

چشماش بسته میشد سر صحنه گناه

محبتش هم پاک پاک بی آلایش بود


  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

ساده

سلام بر شهید 

آنکه درد ما را می بیند

درد ما را می شناسد 

درمانش را هم دارد

از ساده بودن نوشته هایم چشمانش آزرده نمی گردند

ازساده بودن لباسم اخم نمی کند

از ساده بودن رفتارم شرم نمی کند 

از ساده بودن افکارم شکایت نمی کند

از سادگی بیانم بی کلاس نمیگردد

سادگی را دوست دارد

ساده بودن را تجربه دارد

ساده گرفتن را سفارش دارد 

شهید دوستت دارم. 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رضا و رضا

بی بی جان بردار فاصله را

برا رسیدن به رضا 

رضا شدی به قضا، 

رضا یت رضا شد

به رضایت، 

خدا رضا بود

به رضای رضا

کی شوی رضا

به قضای ما

قضای ما 

رفتن به ره رضا یت

شاید ره شود

راضی به قضایم

اما بی بی جان

کی فهمند نرفته ره، قضایت

کی شوند راضی به رضایت

ترک رفتن میکنی،! 

نمی روی سوی رضایت

میروی سوی قضایت

قم را میکشی دائم 

در ره قضایت، 

در پشت شکاف پنجرت

هم رضاست هم قضا

رضا، یکی را  خراسانی میکند

یکی را آسمانی میکند 

قضایت همه را 

مهمانی میکند

من که رضای ام

اهل قضای تماشایی ام

تمام کن در رضایم

تا راضی شوم از قضایم، 

شهید ره دهدم 

پیمانه ز دست شه دهدم

.... میدانم هنوز  نوبت وصل گنه کاری چون من نشده، پس انتظار را در آیینه ی تمنا ناظرم

دست گدایی ام آویزان از آستین همتم است 

دعا کن بیاید جاده صاف کن ره قضا ورضا ورضا


  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رها شده

بی جواب ماند تمنای نگاهش

در دل شب ناله ای زد 

فراموشی را رد زد

تیری از چله اش 

آسمان را شکافت

شهید نی سوار آمد 

اما در خیالش!!! 

دلش چون شب بود

ماتمش را پر رنگ نمود_

وقتی از تنها خواسته اش میگفت. 

.... 

باز هم یادگاری های ناتمامش

افسار رویاهایش را گرفت، 

دست برداشت از خیال، 

آمد کنار مزار شهید

با حقیقت چند جمله ای گرم گرفت

این است داستان خلوت یک رها شده

خود بگیر از آن سرشت



  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

به هنگام

بدتر از بدی های بد داشتن فکر بد است

روزگاری که در آنیم 

هم سخت است ، هم حساس! 

آمدن ونیامدن آقا دارد افسانه میشود!!! 

کدام رسم میگوید افتاده را بر سرش بزن

زمین خورده را بر خاک بکش

یتیم را از در بران، 

ما شهید را دقیقه نود به مدد میطلبیم

بعضی ها هم در وقت اضافه 

کاش به هنگام باشیم مثل شهید 


  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رفتن پرستو ها

در متن زندگی دچار تلنگرهای میشویم

که اگر نلرزد تار فهم مان

لرزه ی مرگ مگر بلرزاندش، 

سیاهیه خط روی مزار شهید، 

تلنگریست، 

آشناییه نام شهید، 

تلنگریست، 

دیدن رفتن پرستوها

تلنگریست، 

خاک افتادن کودک غزه ای

به ضرب گلوله

تلنگریست

!!!! 

........ تا کی بفهمد و چه بکند... 




  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

خنکیه نگاهت

باران میبارد از دلم

چون که غم دارد این دلم، 

از قطره قطره اش خون میچکد

رنگ خونش سرخ است 

مثل شقایق. 

نمایش نطقم در این سرا

هست، بی گرا! 

گر تمام شود نقطه ها

مینویسم بی صدا؛ 

انالخماری بی ندا

گوشه ی میخانه

افتاده بی دست وپا، 

ناز اثر سایه ی زائرت میکشم

افتاده بر خاک

چه کنم 

چاره ام تویی

بی چاره ام 

آواره ام تویی_

ای شهید!!! 

در وصف عزیزان 

قلم خشک است

نمی، از خنکیه نگاهت 

کام دل تر میکند

غمش را در میکند




  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

نبودن معصوم

 همه آدمهای دنیا در یک درد با هم مشترکند

فرقی نمی کند مسلمان با کافر! 

صبح شروع می شود 

شبها اوج میگیرد

درد ما نبودن معصوم است!!! 

شهید واقعا به ما راه آمدن معصوم آخری را نشان میدهد

  • سیدعزیز