فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

فرهنگ شهادت

جهاد با قلم

  • ۰
  • ۰

نماد حقیقت

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رسم مهمان نوازی

بدان گر قطره نگاهت

 بر صفحه یدفترم افتاد و، 

به پاچه فهمت نپاشید!؟ 

عیب از نبود طهارت ست

یا ز دفترست یا که از... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

خواب رفتن از فرط خستگی 

بهتر از بیداری ز اجبار ست

نه نه، اشتباه کردم! 

بیداری از فشار خواب بسیار 

بدتر بود ز بیداری خواب آلود 

انگار نه باید قیاس کنم بیدار و خواب را؟ 

باشد،دیگر نه از بیداران غافل می نالم

نه از خواب رفتگان خسته. 

می روم سراغ شهید که هم بیدار است 

و  هم از خواب رفته ها خبر دارد. 

این جمله ها پایان ندارند.... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

مظلوم ترین

اگر والی ظلم کند به رعیت، 

شورش واختشاش جایز می شود، 

وای به وقتی که حاکم مظلوم باشد و، بنده ظالم.!!! 

آنوقت چه چیزی جایز است!؟ 

چرا جویندگان مجرمان تاریخ، همه اش در پی پادشاهانند؟ 

مگر قصه ی کوفه و مسجدش در میان تاریخ نیست؟ 

ای عجب از کار بی خردان، و ای افسوس از بی خبران! 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

دویست و هفتاد

سبک باش، تا نسیم تو را با خود ببرد! 

بزرگ باش، تا در دل کوچک جایت نشود، 

گرم باش، تااز سردی نگاه آلوده نلرزی، 

شهید باش، تا نمیری!!! 

وقتی هم رفتی، 

رفتنت آمدنی داشته باشد، 

می دانی که چه می گوییم؟... 

؟؟؟ 

در قرن مرگهای بیخودی، 

که مردن اصلا رنگی ندارد تا دیده شود،

اینقدر رفتن و ن رفتن دارند آفتاب میخورند، 

که، رنگ روی هر دو تا شون رفته! 

چرا ما شهید نباشیم؟ 

سالها از رفتن دویست و هفتاد شهید  میگذرد، 

ولی تازه ترند از رفتن چند صد نفر در همان روز آمدنشان به تهران. 

چرا شهید نباشیم؟ 




  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

امت اسلامی

ما امت ایران را

 با شهدا

 به توان 

هفتاد میلیون 

در صفحه ی جهان 

به تصویر میکشیم! 

اگر  مردی هست

بیاید

گمان نکنم

کسی دشمن حق باشد و بتواند یک لحظه دوام بیاورد 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رزق و روزی

شهید شدن در راه فکر مقدس

بهتر از جاودان ماندن در لباس شهرت ست؟ 

گاهی هم  شهید نشدن، افتخار میشود!؟ 

فهمش به این آسانی ها  نیست، 

اگر دنبال مصداقش می گردی

نگاهی به تاریخ بیست وهفت ساله اخیر انقلاب بیانداز!!! 

...... 

..... 

.... 

باور کن رزق شهادت از سوی رزاقش که حکیم ست میرسد. 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

والی رمضان

اهل جزیره یا اغواشدگان مظهر شیطان دوستی، یعنی مکتب غربیسم، دایه دار عقل ظاهر بین تیز بین هستند! 

فانوس عقل را در طوفان جاه طلبی آویخته اند و

از حول حلیم با همین فانوس خاموش به داخل دیگ فرو رفته اند!؟ 

مرتاضان یکجا نشینی می مانند که از گند کردنشان

بوی تعفن به مشام می رسد! 

هی بر سر طبل غربت یهودیان می زنند،تا، 

سر وصدای شکسته شدن پای لنگ مکتبشان را کسی نشنود...

_____

به خدا سوگند، 

پای میز مذاکره یک حرف حق ندارند که بگویند، 

و تنها دلخوشی شان دم تکان دادن سگهای وحشی منطقه ست، 

که آنها زمانی پای کثیف خودشان را هم میگیرند، مثل صدام!... 

_____

اصحاب فانوس خاموش، دیگر یکجا مانده اند، و

تنها صاعقه ای گاه گاهی بر آنها می تازد، تا بر ترس و وحشتشان بیافزاید!!! 

کجا می روید، ای جویندگان زرق و برق، 

راه را اشتباه میروید، 

مقصد،، برق و زرق نیست، 

بگزارید رعدی که بر فرق پیش قراولان جویندگانش خورده جایش ترمیم یابد، 

آنوقت شما قدم جای پای آنها بگزارید، 

ای سفر به غرب نرفته ها، و ای ندید بدیدها، 

چمدان هایتان را سنگین نکنید، 

افتادن در مرداب آرزوها با این بار سنگین، سخت تجربه ای ست! 

،،،،،،،،،،،، 

واما، ای اهل رمضان و بدر و حنین، ای یاسین دوستان، 

و ای جمکران رفته ها، 

باران دارد می بارد، حتی اگر ابری در آسمان ن باشد... 

کاسه هایتان را بردارید، چتر هایتان را ببندید، آسمان کارتان دارد! 

گوش به، به خاک غفلت افتاده ها ندهید،؟ 

شما را به نرمی برگ گل قسم می دهم، ترانه ی شوریده ی آسمانی ها را نوش جان گوش هایتان کنید، 

به به، عجب سبکی، عجب آهنگی..... 

می خواستم مستی کنم تا مستان لایعقل را دست بیاندازم، 

ولایتدار شهر رمضان می نابی بدستم داد که هنوز سر نکشیده از خود بی خود شدم... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

رقابت یا...

نادان برای ندانستن ش خیلی زحمت کشیده،!؟ 

اما دانا دانستن ش از ندانستن ش کمتر ست،! 

شاید به ظاهر این موازنه رقابت سنگینی اش به سمت مقابل باشد، 

ولی همیشه حساب وکتاب به ظاهر نیست، 

مثل شهید که در معرکه نبرد، 

ظاهرا تنها یک نفرست، 

ولی در واقع تمام هستی پشت او ایستاده، 

چون او در مسیر ولایت الهی ایستاده ست، 

پس اگر دیدی مقابلت چند هزار شبکه ماهواره ای قد علم کرده نترس، 

چون این طرف شهید پشتت را گرفته. 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

نوری نمی تابید، ظلمت با دو دست تاریکش راه روزنه را بسته بود. 

اگر در منظومه شمسی زمین می چرخید و خورشید را طواف می کرد، درآن جعبه زمان نصیبی از نور نبود!؟ 

آدمهایش دست به دیوار راه می رفتند، راه را که میگویم نه یعنی راه زندگی، نه، آنها فقط چون جامدات بودند، بی اثر ومؤثر! 

از بس تمرین کوری کرده بودند دیگر بینا شدنشان را امیدی نبود،! 

میگویند درهر عصری خدا، وکیلی و نماینده ای قرار داده  برای خودش، 

در آن دخمه ی تاریک بزرگ کسی بود که شبها خواب خورشید می دید و دزدکی گاهی چشمانش را باز می کرد تا دیدن یادش نرود!!! 

زنها و مردها در عالم ظلمت یکی میشوند، پیر ها وجوانها هم همینطور، 

فقیر وغنی هم مثل هم هستند، دور ونزدیک تنها یک سراب متصورانه ی بیش نیست، 

کشتن وقتل، با نفس کشیدن مثل نباتات تفاوتی نداشت،که دادگاهی باشد ومظلوم و ظالمی، 

نه اینکه کسی به کسی زور نمی گفت، بلکه، چون اندازه درک همه تا نوک بینی بود، کسی شکایت از بی نوری نمی کرد، 

تنها غصه مشترک، کمتر چریدن در میان حیوانات فربه بود!!! 

وقتی باد باشدت می وزید و خاکها را طوفان شن می کرد و بر سر تاریک آنها می ریخت، دست به دامان خرافات می شدند، 

و باد را به شیطان قسم می دادند تا آرام شود!!! 

از آن سرزمین بی آب وعلف تا ممالک دورتر ماه ها راه رفتن با مرکب تند رو بود، 

تصور اینکه جنبندگان ظاهر الانسانی که فرسنگها دور تر از این ظلمت زد ه ها بودند، امتیازات قابل توجهی داشتند هم نوعی جهالت است. 

در این دیاری که شیطان هم حوصله سر زدن به آن  را نداشت، ناگهان زلزله ای رخ داد، 

کودکی با سیمای احمدی تورات و محمدی فرقان درخشید، 

هم شیطان آمد هم تمامی سپاهش با سگها یشان آمدند!؟ 

مردم آفتاب ندیده از بس چشمانشان را مالیدند نزدیک بود واقعا کور شوند. 

........ 

حالا که قرنهای چهارده گانه قمری دارد پایان می یابد، 

جزیرة العرب شاهد همان ظلمت هاست، 

پادشاه سعودی در یک شب همه معترضان به کوری را اخراج می کند و باز برای جاهلیت تاریکشان، پای بت های متحرک خویش تمام قد خم میشود!!؟ 

کسی اگر از رنگ سیاه طلب نور کند مسخره اش می کنند، ولی قرنهاست که صاحبان صنعت دارند خر شیطان را جو و دانه می دهند تا به خیال خامشان روزی بر آن سوار شوند، و همه روشن فکر نماهای عالم هم دارند تشویقشان می کنندوبرایشان کف مرتب می زنند، 

کسی نیست در میانشان تا با صدای بلند بگوید، ای گوشت سگ خور ها، کمی فکر کنید!!! 

........ 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

از این طرف برو

نشانه بودن در این کره ی خاکی، 

رفت وآمد نیست...! 

بودنی که در کنار سنگ و دیوار باشد،

ملاک نیست؟ 

ملاک بودن، 

یادگار  داشتن

در

صفحه ی دلهاست، 

نه این دلهایی که از بس نور ماهواره دیده اند رنگ وروشون رفته ومثل پارچه ی مندرس شده اند!!! 

نه! 

دلهایی که از بس تنهایی زیر نور ماه، منتظر خورشید صبح، به انتظار فرج یا الله یا الله گفته اند، 

و با شهدا پیمان رزمندگی بسته اند. 

شهید جان،  

دستی که آلوده شده به دزدی انگشتش را میبرند

چرا اینقدر دستهای آلوده به گناه حتی یکیشون هم بی انگشت نیست!؟ 

چرا رفتن به راه راست گاهی،، نه اکثر مواقع امکانش نیست!؟ 

توی گوش من کی میخواد بزنه تا برق مدرنیته از سرم بپره، 

منتظرم یک شب وقتی همه خوابن، من وتو بیدار باشیم، 

تا همه ی حرفامو برات بگم، 

راست میگم به خدا، منتظرم..... 

  • سیدعزیز
  • ۰
  • ۰

آسیاب به نوبت

شبا تاریکه تا روزا بتونن 

بدور از چشمان آدما دعا کنن

میدونی دعا شون چیه؟!! 

::خدایا آبرویه هیشکی رو

نبر، وقتی ما اومدیم. 

شهید جان 

تو که از روزا هم روشنتری

نکنه آبرومو ببری تو این شبای مغفرت.... 

چی گفتم!! 

قرار داشتیم هر وقت من خواستم گناه کنم، 

تو بیایی ودستمو بگیری، 

حالا که دست به نوشتن دارم یعنی دستمو گرفتی

خیلی خیلی ممنونم



  • سیدعزیز