من بنده آن دمم که نفس از سینه تر کشم
تا جان دارم برده این دمم
دم میزنم از این دم
تا رسوای همه دم باشم!
تو خود دانی ودم خویش
هر که هستی باش
گر دوست وگر رهگذر،
اما بدان سینه تر از بارش
اشک ست!!
چاه کن دیده خویش باش
هرچند خشک اند چشمه ها
امیدت به ضرب روضه عشق
باشد؟
گم نکن مرواریدهایت را
که در کسادی بازار
کاسب به کاسب رحم نمی کند،
کاسب حلال زاده به شهید میرود!؟
درهم و دینار و ریال چرک کف دستند،
ارزش مرواریدهای اشک
به کف دست بی چرک ست!